خیلی سخته عشقت روبروت باشه،اما نشه نگاش کنی،نگاش تو نگات باشه اما نشه صداش کنی،یه بغض سنگینی تو گلوت باشه،اما نشه رهاش کنی،قدیما شبهای من کنار اون سحر میشد،کاش میدید چشمهای من بدون اون چه تر میشد، واسه فردای با من قول موندن داده بود،اما افسوس قلب من برای باور کردنش چه ساده بود،
دل من برای داشتن چشاش چه راضی بود،اما داشتن دلم برای اون یه بازی بود،یه روز از عشق میگفت اما بعدش جفا میکرد،دستامو سفت میگرفت و خیلی زود رها میکرد،
نمیخوام دیگه تو رو چشام شده کاسه خون،یا نرو یا اگه رفتی نیا و پیشم نمون،دل من مث پاییز پر برگ زرده،نمیخوام باز دل تو پیش من برگرده،قول دادم دیگه دلم برای تو تنگ نشه،تا بازم قلب سیات برای من سنگ نشه
- ۹۶/۱۰/۲۲